شهید موحد یک عادتی که داشت پشت بیسیم با کد حرف نمیزد. یکی از بچهها میگفت: دیدم علی پشت بی سیم راحت حرف می زند. گفتم: برادر چی میگی؟! با کد صحبت کن. گفت: من موحدم، کد مد هم بیلمیرم
در هشت سال دفاع مقدس حوادثی رخ داده است که بسیاری از آن لحظهها برای همیشه در تاریخ محبوس خواهد شد و کسی نمیتواند از آن با خبر شود. چرا که اغلب افرادی که در حین ماجرا حضور داشتهاند یا شهید شدند و یا به نوعی از دنیا رفتهاند. اما وقایع دیگری هم هست که در دل رزمندگانی است که هنوز به لطف خدا در قید حیات هستند و میتوان در مورد جنگ از آنها پرسید. افرادی که رسالتشان ثبت آن دوره طلایی ملت ایران و ایثار فرزندانی است که در گمنامی به خون خود غلتیدند تا ذره ای از خاک کشورشان را به دشمن ندهند.
گفتوگویی که خواهید خواند با رزمندهای است از دوران دفاع مقدس، آقای بهزاد کتیرایی که لطف کردند و با یادآوری آن روزها با ما به صحبت نشستند.
بهزاد کتیرایی هم رزم شهید علی موحد دانش
*عملیاتی که مورد توجه قرار گرفت
موفقیت در عملیات بازی دراز به لحاظ نظامی مهم بود و این پیروزی بسیار مورد توجه امام(ره)، شهید بهشتی و دیگر مسئولین قرار گرفت. به همین خاطر برای اینکه رزمندگان را خوشحال کنند و در حقیقت خسته نباشیدی بگویند برنامه دیدار با امام تدارک دیده شد. خوب ملاقات با امام بهترین چیزی بود که میتوانستند با آن بچهها را خوشحال کنند. از جمله کسانی که آن روز آمدند دست بوس امام، شهید حاج بابا، شهید حسین طاهری، شهید علی موحددانش بودند.
*شهید حاج بابا واقعا یک اسطوره بود
بنده توفیق این را داشتم که در جبهه با عزیزان زیادی برخورد داشته باشم از جمله شهید حاج بابا. او واقعا یک فرمانده و به لحاظ نظامی فردی کار بلد و شجاع بود. انگار از هیچ چیزی نمیترسد، اسلحه کلاش را می انداخت روی دوشش و با چندین عراقی میجنگید. یک معاون افغانی هم داشت به نام سبزهبین که او هم انسان جالبی بود. شهید حاج بابا حتی در تاریکی شب سرش را پایین نمیآورد و دلاورانه میجنگید. کردها بسیار به شهید حاج بابا علاقمند بودند. او واقعا یک اسطوره بود.
*عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است
شهید بهشتی وقتی با بچههای بازی دراز دیدار میکند و احوالات عرفانی آنان را میبیند جمله ای را میگوید که: «عرفان واقعی خانقاهش بازی دراز است» اما تعبیر خانقاه برای برخی ها اشتباه جا افتاد. منظور او خانقاه یعنی محلی برای هو کشیدن نیست. بلکه منظور معنی مجازی این مکان است که در اشعار شعرای بزرگ هم به کار رفته است. بازی دراز واقعا ارتفاعات صعب العبوری بود و بچهها اگر ایمانشان نبود قدرت دیگری برای فتح آن منطقه نداشتند.
بقیه قشنگه برید ادامه مطلب..............................
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، مراسم بزرگداشت شهید «هادی باغبانی» مستندساز و هنرجوی عرصه مقاومت در سوریه، عصر روز گذشته در سالن سوره حوزه هنری، با حضور خانواده شهید باغبانی، حجتالاسلام پناهیان، حسن مؤمنیشریف رییس حوزه هنری، مجید شاهحسینی از اساتید شهید باغبانی، علیرضا قزوه، علیمحمد مؤدب، سید علی فاطمی، محمدحسین جعفریان و جمعی از هنرمندان برگزار شد.
* در این مراسم شاعران، نویسندگان، اهالی هنر و رسانه، خانواده و تنها یادگار شهید هادی باغبانی حضور داشتند.
* قبل از ورود به سالن اجرای برنامه، پارچهای سفید رنگ روبروی تصویر شهید باغبانی دیده میشد که حاضران در مراسم، بر روی آن مطلبی مینوشتند و امضا میکردند؛ روی این پارچه نوشته شده بود، «با ولایت تا شهادت»، «باید هادی بود تا به مهدی(عج) رسید»، «برادرم هادی! با رسالتی که بر دوش دارم راه تو را ادامه میدهم»، «شهادتت مبارک» و...
* مراسم یادبود با قرائت آیاتی از قرآن کریم و طنین سرود جمهوری اسلامی در سالن آغاز شد.
* در این مراسم، کلیپهایی از هادی در حلب به نمایش گذاشته شد و هادی با لبخند همیشگیاش گفت که برای مستندسازی و رفتن با سوریه پولی نگرفته است. او در این کلیپها به افقی مینگریست با اینکه دلتنگ رضوانهاش بود.
* خواهر شهید باغبانی در این مراسم، مانند زینب کبری(س) راست قامت ایستاده و به رسالتش عمل میکرد؛ اگرچه دلی پر خون داشت اما باید راه برادرش را ادامه میداد.
* حجتالاسلام پناهیان که از سخنرانان مراسم بود، بعد از 20 دقیقه سخنرانی در خصوص مقاومت در سوریه، وظیفه امروز همگان و مقام شهید، وقتی از روی جایگاه سخنرانی به پایین آمد، علاوه بر دیدار با خانواده شهید، بوسهای نثار دستان «رضوانه باغبانی» 3 ساله کرد.
* در این مراسم خانم افضلی برای دختر شهید هادی باغبانی شعر سروده شدهاش را خواند.
* علیرضا قزوه که 10 دقیقه زمان برای صحبت کردن داشت، زمان سخنرانی خود را به محمدحسین جعفریان هدیه داد.
* محمدحسین جعفریان که 20 سال است با عصا راه میرود، در این مراسم گفت: من در سال 72 در شمال شرق افغانستان در هنگام تصویربرداری از تاجیکهای مظلوم آنجا مجروح شدم برای همین احساس میکنم بین و شهید باغبانی نسبتی وجود دارد که باعث شده در این جمع حاضر شوم و سخن بگویم.
من به جای همه مسئولانی که اینجا نیستند مثل رئیس جمهور و وزیر از خانواده شهید باغبانی عذرخواهی میکنم. اگر چه که شهید باغبانیها در سرزمینی که باید مدافعاشان باشد در اقلیت هستند. امیدوارم روزی برسد که برای مستندسازی که جانش را در دستش میگذارد و به جای دیگر میرود اهمیت قائل شویم. هم اکنون ما در تنهایی کار میکنیم در تنهایی شهید میشویم و بعد دوباره خود ما برای شهادت خود دور هم جمع میشویم.
* سید علی فاطمی از دوستان شهید هادی باغبانی که به مدت 4 ـ 5 هفته در سوریه به او همراه بوده است؛ در این جمع خاطراتی از هادی گفت؛ او گاهی میخندید و گاهی میگریست. او میگفت: «سوریه به چند دلیل در معرض حمله است و مهمترین دلیل آن این است که کمر محور مقاومتی ماست این واقعیت که پیوند ایران، سوریه و حزب الله آخرین پایگاه مقاومت در برابر تمام شرق است بسیار تکان دهنده است. شرایط سوریه طوری است که اسم ایران، اقتدار ایجاد میکند و میتواند خطوط درگیری ما را تا صدها متر در منطقه جابجا کند. آنها به رهبر معظم انقلاب «آقا» میگویند. بعضی دوستان میگویند: سوریه رزمنده نمیخواهد بیاییم؟ به آنها میگویم: الان سوریه شهید و رزمنده نمیخواهد بلکه شما باید انسجام خود را در همین ایران حفظ کنید.
* در پایان این مراسم که از خانواده شهید باغبانی تجلیل به عمل آمد.
بقیه در ادامه مطلب..........................
دوستان خدا آنانند که هنگامیکه مشاهده کنند،
حرامهای پروردگار را مردم حلال می شمارند،
مانند پلنگ زخم خورده غضبناک شوند.
—
شهادت مظلومانه قرآن ناطق، امام صادق-ع بر شما تسلیت باد.
فرمانده کمیته جستوجوی مفقودین گفت: همزمان با سالروز شهادت امام جعفر صادق(ع) تشییع پیکر مطهر ۹۲ شهید فقط در یک نقطه از تهران انجام خواهد گرفت.
بقیه تصاویر در ادامه مطلب...................
ماشالله بنازم به این قد و بالا ، نگاهش کن ! عجب هیبتی دارد . صد الله اکبر
این ها رو از زبان مادرش شنیدم ، بعد ها فهمیدم که قرار است به عضویت تیم ملی بسکتبال در بیاید.
اما او می گفت : دوست ندارم سنگینی ام برای کسی درد آور باشد ، دوست دارم سبک ترین شهید عالم باشم.
.
.
.
پدر و مادرش را صدا زدند که بروند جنازه پسر شهیدش را تحویل بگیرند...
امان از دل مادر .. به مادرش چه بگویم .. وای به پدرش چه بگویم..
حاج خانم این پلاستیک ، جنازه پسر شماس .. پسرتون توی جبهه بهش خمپاره اصابت کرده و ...
و پسرتون پودر شده ..
.
.
.
اما آخرین جمله پدر شهید همه را میخکوب کرد:
به تمام دشمنان ایران و اسلام بگویید؛
افتخارم این است که پسرم سرباز خمینی است و این را به عالمی نمی فروشم.