گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس ـ فاطمه ملکی؛ در روستایی دور دست، صدها کیلومتر دورتر از شهری که ما در دود و غبار آن گرفتار شدهایم، مادر پیری زندگی میکند که چشمهایش از انتظار به گودی نشسته است؛ رنج انتظار سبب شده تا دردهای جسمیاش را به فراموشی بسپارد؛ فکر و ذکرش شده «نعمت»؛ شنیدن اسم «نعمت» قلبش را به تپش شدید وا میدارد.
تصویر انتظار او این روزها بینالمللی شده است؛ تصویری که اشکهای گرمش را برای همیشه در تاریخ به ثبت رسانده است.
این مادر با دخترش «نرگس» و نوهاش «حسن» زندگی میکند؛ مواجهه با مشکلات اقتصادی و زندگی در منطقه محروم روستای «جابر انصار» از یک سو و درد سالخوردگی از سوی دیگر نتوانسته قامت این مادر را خم کند؛ اما داغ بیخبری از «نعمت» این مادر را سالها پیر کرده است؛ او برای دلخوشیاش گاهی برای پرندهها دانه میپاشد؛ گاهی خود را از میان تپهها به جاده میرساند تا بلکه پسرش را در حال بازگشت به خانه ببیند و در حسرت این است که روزی چمدان پر از لباس «نعمت» را به او بدهند تا ببوید و روی چشمهایش بگذارد.
بقیه در ادامه مطلب...............................
وبلاگ سپهر حزب الله نوشت: شهید محمد بهروز لایقی؛ قاری قرآن، بسیجی نمونه و ذاکر با اخلاص اهل بیت (ع)، یکی از رزمندگان شجاع جبهه اسلام در سالهای دفاع مقدس ملت ایران، که در عملیات والفجر 8 در بهمن سال 1364، مجروح شده بود پس از بازگشت به تهران و بهبودی مجروحیت، دوباره به جبهههای نبرد حق علیه باطل بازگشت.
وی در نبرد کربلای 5 که با رمز یا زهرا (س) در دی ماه سال 1365 انجام شد همراه با دیگر رزمندگان لشگر 27 محمد رسول الله (ص)، در گردان شهادت به فرماندهی سردار شهید جواد صراف در منطقه عملیاتی شلمچه و در کانال پرورش ماهی، به مقابله با دشمن و دفاع از میهن اسلامی میپرداخت.
این شهید والامقام که ارادت خاصی به ساحت مقدس حضرت صدیقه طاهره، فاطمه الزهرا (سلام الله علیها) داشت، در این عملیات و به هنگام نبرد با دشمن، در اثر اصابت ترکش به بازو و پهلویش در 25 دی سال 1365 به شهادت رسید.
تصاویری که در پیش روی خود مشاهده میکنید، ساعتی پس از شهادت شهید محمد بهروز لایقی، توسط دوربین عکاسی مداح اهل بیت (ع)، حاج محمدرضا طاهری که در آن ایام در واحد تبلیغات گردان شهادت، لشگر 27 محمد رسول الله (ص) مشغول فعالیت بوده است، از پیکر مطهر این شهید به ثبت رسیده است:
به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس به نقل از خبرگزاری دانشجو، شهید حسین غلام کبیری از شهدای فتنه سال 88 بود. شاید بسیاری گمان کنند او انسانی مانند دیگر انسان ها بود که اتفاقاً در میانۀ نامردی مردمانی ناسپاس کشته شد و حال که در راه انقلاب جانش را فدا کرده لقب شهید به او می دهیم. البته او نیز جوانی بود مانند دیگر جوانان شهرمان، اما خلق و خویی همچون دیگر شهدای کشورمان داشت. شاید هم برخی فکر کنند فردی افراطی بوده که در وسط معرکه کشته شده است، اما ... خوب است از کودکی او شروع کنیم تا ببینیم چه منش و رفتاری داشت.
حسین در چهل روزگی تولدش بیماری گرفته بود که دکترها جوابش کردند. تمام بیمارستان می گفتند او نمی ماند. پدر و مادر او را در ملحفه ای پیچیدند و بردند خدمت حضرت عبدالعظیم تا بیمه امام زمانش کنند. بیمه جواب داد و شفا گرفت. رییس بیمارستان عکسش را گرفت تا او را به عنوان معجزه امام زمان به دیگر همکارانش نشان دهد.
پدر و مادرش خیلی از او تعریف می کنند. «حسین خیلی مهربان بود، خیلی بچهی ساده، با ایمان و خوبی بود. صبحها میرفت مدرسه تا 4، 4 هم میرفت پایگاه تا 10–11 شب؛ وقتی میآمد میگفتیم مگر تو درس و مشق نداری؟ میگفت خب مدرسه میروم پایگاه هم میروم، فرقی ندارد با هم. خلاصه حسین در این کارها خیلی فعال بود.
بقیه در ادامه مطلب............................................