به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، به فاصله کوتاه از خاتمه عملیات رمضان بود که فرمانده جوان تیپ محمدرسول الله(ص) خبر خوشی را از پشت جبهه دریافت کرد؛ شهید «محمدابراهیم همت» برای اولین بار پدر شده بود. روایت همسر شهید همت پیرامون این واقعه به نقل از «ماه همراه بچههاست» در ادامه میآید:
کمی پس از عملیات رمضان بود که اولین بچهمان به دنیا آمد؛ اسم او را محمدمهدی گذاشتیم، صبح روزی که مهدی داشت، متولد میشد؛ حاجی که در راه عزیمت از خوزستان به سمت تهران بود، از قم تماس گرفت و جویای حال ما شد؛ من در شهرضا بودم؛ با آن که به خاطر وضع حمل حال مناسبی نداشتم، از مادر حاجی خواستم تا به او حرفی نزند.
نمیخواستم سبب نگرانی حاجی بشود؛ همان روز، محمدمهدی به دنیا آمد و در تماس بعدی حاجی، خبر تولد بچه را به او دادند.
سپیده صبح بود که او خودش را به شهرضا رساند و از سلامتی من و مهدی خوشحال شد؛ من در بستر دراز کشیده بودم و مهدی کنارم خوابیده بود. حاجی که وارد اتاق شد، سریع رفت وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و سجده شکر مفصلی هم کرد. بعد آمد پیش من، بچه را در آغوش گرفت؛ از او پرسیدم: «این دیگر چه سری داشت؟» با خنده گفت: «اول شکر نعمتاش را به جا آوردم، حالا هم از خود نعمت بهره میبرم» و صورت مهدی را بوسید. مهدی بدنی ضعیف و لاغر داشت، به طوری که در زنده ماندنش تردید داشتیم.
یکی دو روز بعد از آمدن حاجی، مهدی دچار کسالت شد؛ نگران شدم؛ به انتظار آمدن حاجی از مراسم سخنرانی و برنامههایی که آن روز درگیر آن شده بود، نشستم؛ آمدنش به درازا کشید؛ وقتی هم آمد بسیار خسته بود؛ حال حرف زدن نداشت؛ میگفت: «پنج و شش جا سخنرانی داشته است».
بلافاصله مهدی را برداشتیم و روانه درمانگاه شدیم؛ زمانی که مهدی را روی دست گرفته بود، نگاهی به چهرهاش انداخت و به من گفت: «به نظر تو خدا این بچه را برای ما نگه میدارد یا نه؟» این جمله را که میگفت، بغض گلویش را گرفته بود؛ به درمانگاه رسیدیم. دکتر، حال مهدی را مناسب تشخیص داد؛ هر دو خوشحال به خانه بازگشتیم و همان روز عصر حاجی بار دیگر راهی جنوب شد.
چهل روز از تولد مهدی میگذشت، دوری از حاجی برایم سخت شده بود؛ وقتی برای سرکشی به ما آمد، به او گفتم: «نبودن تو را خودم تحمل میکنم اما دلم میخواهد لااقل تا زمانی که زنده هستی، سایه پدر بالای سر بچه باشد». حاجی همان موقع تصمیم گرفت من و مهدی را در سفر بعدی با خود ببرد. این بار نیز مقصد ما خوزستان بود؛ یک راست به سمت اهواز رفتیم؛ روزهای آخر آذرماه بود و هوا بسیار سرد؛ از طرفی هم شهر دائم در معرض حملات هوایی و موشکی دشمن بود؛ عموی حاجی همراه با خانوادهاش در اهواز سکونت داشتند؛ این شد که رفتیم و چند روزی را در منزل آنها سپری کردیم.
آنچه از دنیاست فانی است و آنچه برای خدا تقدیم میشود، باقی و ابدی است و این شهدا زنده هستند و نزد خداوند تبارک و تعالی عندربهم یرزقون هستند. آنها در بارگاه خداوند تبارک و تعالی با رویی سفید حضور یافتهاند، چرا که در عشق رسیدن به کوی دوست بهترین سرمایه زندگیشان را تقدیم کردهاند.
در انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس، زنانی ظهور کردند که میتوانند تعریف زن و حضور او در ساحت رشد و تهذیب خویش و در ساحت حفظ خانه سالم و خانواده متعادل و در ساحت ولایت اجتماعی و جهاد امر به معروف و نهی از منکر و جهاد اجتماعی را جهانی کنند و بنبستهای بزرگ را در هم شکنند.
اقتدار و جذبه تازهای به برکت خون این زنان مجاهد در عصر جدید ظهور کرده است که زنان را ابتدا در جهان اسلام تحت تأثیر قرار داد و دیر یا زود در سرنوشت و جایگاه زنان جهان دست خواهد برد.
تا آفتاب درخشان خدیجه کبری (س)، فاطمه زهرا (س) و زینب کبری (س) میدرخشد، طرحهای کهنه و نو «ضدّ زن» به نتیجه نخواهد رسید و هزاران زن کربلایی ما نه تنها خطوط سیاه ستمهای ظاهری را در هم شکستهاند، بلکه ستمهای مدرن به زن را نیز رسوا و بیآبرو کرده و نشان دادهاند که حق کرامت الهی زن، بالاترین حقوق زن بوده که در جهان به اصطلاح مدرن، هرگز شناخته نشده و امروز وقت شناختهشدن آن است.
بقیه در ادامه مطلب.........................
به گزارش خبرگزاری بينالمللی قرآن(ايكنا)، حرم مطهر شهدای گمنام شاهرود، به پناهگاه معنوی برای مردم شهيدپرور شاهرود تبديل شد و با اجرای برنامههای فرهنگی گسترده، اين مكان مقدّس به مركز و محوری برای برنامههای مذهبی سطح شهرستان تعيين شد.
هماكنون اين مكان مقدس به عنوان پناهگاه عاشقان نظام و انقلاب هر روز و هر شب ميزبان جمع كثيری از مردم شريف اين شهرستان و نيز مسافران است كه پروانهوار گرد شمع وجود قبور مطهر اين عزيزان، با آرمانهای امام راحل، شهدا و رهبری معظم تجديد عهد میكنند.
بقیه در ادامه مطلب.......................