به گزارش خبر نگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، در دوران دفاع مقدس از مهمترین خصیصه های رزمندگان از خود گذشتگی و ایثار بود. به طوری که در بدترین شرایط غذایی از حق خود می گذشتند. آنچه پیش روی شماست نمونهای از ان روزهاست: در آخرین ساعات سال شصت و سه، عملیات بدر با رمز یا فاطمه زهرا(س) آغاز شد و درهمان یورش اولیه جاده العماره بصره در دسترس نیروهای ایرانی قرار گرفت. تلاش نیروهای ایرانی برای گسترش سرپل تصرفی به دلیل پاتک سنگین نیروهای عراقی بینتیجه ماند. پس از گذشت چندین ساعت از آغاز عملیات، فرماندهان ارتش عراق با اعزام لشکرها و تیپهای زرهی، تقریباً ده برابر نیرو نسبت به ایرانیها بیشتر داشتند و حجم سنگین گلولهباران منطقه توسط هواپیما، بالگرد، توپخانههای سبک و سنگین، توانست جلوی پیشروی نیروهای ایرانی را بگیرد.
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، میدان رزم حق علیه باطل بود، رزمندگان اسلام گاهی با صحنههای به یاد ماندنی مواجه میشدند که تمام فداکاریها در آن صحنهها ماندگار میشد، یکی از همین صحنهها روایت رزمندهای در کتاب سورههای ایثار است از شهیدی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای نالهاش موجب لو رفتن معبر شود. * دهانش را پر از گِل کرده بود تا معبر لو نرود برای شروع عملیات «کربلای 4» به آبادان منتقل شدیم و به عنوان غوّاصان خط شکن به خط دشمن زدیم؛ به هر ترتیبی بود خط دشمن را شکستیم و پاکسازی کردیم، وقتی برای آوردن مجروحان و شهدا وارد معبر شدیم، دیدیم که شهید «سعید حمیدیاصیل» هر دو پایش قطع شده و پیکر مطهرش در گوشهای از معبر افتاده است اما آنچه که ما را به تعجب وا داشت، این بود که دهان شهید پر از گِل شده بود.
«جلیل محدثی فر» به تاریخ اول شهریور 1342 در مشهد مقدس به دنیا آمد. جلیل در حالی که فرماندهی گردان یاسین لشکر5نصر را بر عهده داشت در دهم تیر ماه ۱۳۶۶ طی عملیات «نصر 4» ، در حالی که ذکر «یا زهرا(ص)» بر لب داشت، در منطقه عملیاتی«ماووت» خلعت شهادت پوشید. تربت این شهید در گلزار شهدای «بهشت رضا(ع)» بلوک ۳۰ ، ردیف ۸۰ ، شماره ۱۲ قرار دارد.
تصویر زیر مربوط می شود به ایامی است که جلیل مسئولیت آموزش واحد تخریب «لشکر ۲۱ امام رضا» را بر عهده داشت و مشغول آموزش نحوه ی خوابیدن روی سیم خا ردار در مواقع اضطراری می باشد. این عکس به سال 1362 در منطقه ی فکه به ثبت رسیده است.
در بحرانی ترین لحظات جنگ ،وقتی زمان لازم برای بریدن سیم های خاردار وجود نداشت، تنها گزینه ی پیش روی رزمندگان، قرار گرفتن یک نیروی داوطلب بر روی سیم های خاردار بود، تا سایر رزمندگان پا بر روی بدن او گذاشته و از سیم خاردار بگذرند. رزمنده ی داوطلب معمولا بر اثر جراحات وارده به واسطه ی سیم خاردار، یه شهادت می رسید. راستی چه کسانی می توانستند به چنین انتخاب سترگی دست بزند، جز آنان که از سیم خاردارِ تفس خود عبور کرده بودند.
بقیه در ادامه مطلب+عکس
خبرگزاری فارس: شهید سید محمد زینال الحسینی فرمانده گردان تخریب صحبت های آقای فضلی رو قطع کرد و با عصبانیت گفت: اینها همه کذب محض است. مگر میشود در این دژ نفوذ کرد و یا اینکه نیرو از این موانع عبور داد.
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، وبلاگ الوارثین در جدیدترین مطلب خود پیرامون عملیات عاشورایی کربلا 5 پیرامون رشادتهای لشکر 10 سیدالشهدا(ع) این گونه نوشته است: شاید به جرات به توان گفت که در طول 8 سال دفاع مقدس، عملیات کربلای 5 مصاف همه اردوگاه کفر و نفاق با کسانی بود که آمده بودند همه ایثار و خودگذشتگی در راه دین را به نمایش بگذارند و نام بی بی حضرت زهرا (س)کلید پیروزی بود. یکی از گره های عملیات کربلای 5 که به فاصله 15 روز از عملیات کربلای 4 اتفاق افتاد، مسئله شناسایی مواضع دشمن در منطقه شلمچه بود. از یک طرف فرصت کوتاه و هوشیاری دشمن و از طرف دیگر سدی از موانع مقابل خط اول دشمن، خط شلمچه را به دژ شلمچه مبدل کرده بود. و گذشتن از این دژ و نفوذ در خط دشمن برای شناسایی جزو محالات بود.
ازسمت چپ: شهید زینال الحسینی، شهید کیانپور، شهید نوروزی
بقیه در ادامه مطلب................
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، معدود زائرانی که با کاروانهای راهیان نور به جنوب رفتهاند، اسم سردار شهید «محمد شفیعخانی» از فرماندهان تیپ 57 حضرت ابوالفضل(ع) برایشان آشناست؛ فرماندهای گمنام که پادگان آموزشی را به نامش کردهاند، پادگانی که در 20 کیلومتری شهرستان اندیمشک و نزدیک شهر حسینه که محل اسقرار بچههای لرستان بوده و آنجا را میعادگاه رزمندگان مینامند.
شهید «محمد شفیعخانی» از دانشجویان تهرانی بود که برای اجرای طرح خدماتی بهداشتی به همراه همسرش به خرمآباد سفر کرد، وی مدتی در این شهر خدمت کرد و سپس به عضویت سپاه پاسداران استان لرستان درآمد، بعد از مدتی مسئول ستاد تیپ 57 حضرت ابوالفضل(ع) شد و سرانجام در عملیات «والفجر6» به شهادت رسید.
بقیه در ادامه مطلب.................................
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، نظامیان عراقی بخاطر حضور اجباری که در جبههها داشتند از نظر روحی و روانی در مقایسه با رزمنده ها در پایانترین شرایط قرار داشتند اما ناگزیر از کشته شدن در جوخه های مرگ به مصاف با نیرو های ایرانی در می آمدند.
از جیب یک کشته عراقی وصیت نامه ایی در آوردند که نوشته بود: «من مسلمان هستم و خدا را شاهد می گیرم که به زور به جبهه آمده ام و یک تیر هم به طرف نیروهای ایرانی شلیک نکرده ام و از ایرانیان تقاضا می کنم که مرا با کشتههای بعثی دفن نکنند، بلکه با شهدای خودشان به خاک بسپارند! راوی:ناصر سخراوی از لشگر 7 ولیعصر
به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598، چند سالی است که تکمیل پروژه مصلی بندعباس تبدیل به داستانی ناتمام و حاشیه ساز شده است که غربت هشت شهید گمنام مدفون شده در این مصلی به حاشیه های این پروژه و کم لطفی مسئولان استان شدت بخشیده است.
ساخت مجتمع تجاری در مجاورت مصلی بندر عباس در مدت زمان کوتاهی این سوال را به وجود می آورد که چرا فقط ساخت اماکن مذهبی و دینی با مشکل مواجه می شود و ما رکورد بتن ریزی و ساخت را در مکان های تفریحی و تجاری شاهدیم.
بقیه در ادامه مطلب....................
يكبار كه از ماموريتي برمي گشتم چون نزديك اذان ظهر بود به راننده گفتم بدليل اينكه داريم از نزديكي منزلمان عبور مي كنيم من ناهار را به منزل مي روم و بعد از آن به وزارتخانه مي آيم.
وقتي وارد كوچه شدم با كمال تعجب ديدم جمعي در وسط كوچه به نماز جماعت ايستاده اند. از ديدن اين صحنه خيلي متعب شده منتظر ماندم نماز تمام بشود تا راهم را به طرف منزل ادامه بدهم.
پس از نماز وقتي نمازگزاران بلند شدند بر تعجبم افزوده شد. چون يكدفعه نگاهم به نگاه مهربان و صميمي آقاي رجايي كه در جلو آن عده به نماز ايستاده بود، افتاد. حال و احوالي كرديم و پرسيدم آقاي رجايي جريان چيست؟ پاسخ داد: هيچي من از اين كوچه رد مي شدم كه ديدم دارند اذان مي گويند. بلافاصله در گوشه اي به نماز ايستادم و اينها هم به تدريج به من اقتدا كردند...
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، روایتهای شنیدنی از دوران دفاع مقدس در بعضی مواقع آنچنان دردناک است که دل انسان را به درد میآورد. تاثیراتی که عوارض جنگ و سلاحهای کشتارجمعی که رژیم ملعون بعثی استفاده میکرد بر جسم و جان خانوادههای رزمندگان باقی است و هنوز نیز این خانوادهها با این مشکلات دست به گربیان هستند . مانند نمونه ای که در پایین مطالعه میکنید: خانم خدیجه خراسانی مادر شهید موسی الرضا خراسانی می گوید: موسی الرضا در شب یلدای سال 42، در روستای قلی آباد گرگان به دنیا آمد. پدرش آقا غلامعلی، کشاورز بود. با تنگ دستی موسی الرضا را بزرگ کردیم، روزگار مردم آن سال ها خیلی سخت بود. موسی الرضا را میبستم روی کولم، میرفتم نشاگری میکردم. کارگری میکردم. از سر کار که بر می گشتم، همان روی کولم نهار می پختم، نهار ما مگه چی بود، گوجه را پته می کردیم، توی روغن، با نان می خوردیم. مردم روستا آن سال ها همه این طوری زندگی میکردند. زندگی خیلی حلال بود. بچه هام را با لقمه پاک و حلال بزرگ کردم. شهید موسی الرضا خراسانی(نفر وسط)
بقیه در ادامه مطلب...................
پایگاه خبری انصارحزب الله: تا در چهره معصوم و زيبايش نگريستم ذرات عالم زمزمه کردندم؛ و من الموقنين! و من تا به سحر نجوا کردم: «و کذلک نري ابراهيم ملکوت السموات والارض و ليکون من الموقنين»...
و عجبا که چونان هر ضيافتي، اين هم از اشارات ميزبان بود. چه، که در تعاريف دوستانش دانستم از نشانههاي « شهيد عبدالحسين خبري « يقين و اطمينان بزرگش بود... در او نشانههاي مومنان را ميجستم آنگاه که از حزني در قلب و نشاطي در چهره شروع ميشد و به خضوعي در برابر خدا و خشوعي در برابر بندگانش ختم ميشد.
و آيههاي مربوط به مومنان را در کلام الله از منظر قلم ميگذراندم! «امنالرسولبما انزل اليه من ربه والمومنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و...» (بقره/۲۸۵) «الله لا اله الا هو و علي الله فليتوکل المومنون» (تغابن ۱۳ ) «لکن الراسخون في العلم منهم والمومنون يؤمنون بما انزل اليک و ما انزل من قبلک و المقيمين الصلوه و الموتون الزکوه والمومنون بالله و اليوم الاخر اولئک سنؤتيهم اجراً عظيماً» (نساء/۱۶۲)
تا در چهره زيبا و سيماي روشن ميزبانم « شهيد عبدالحسين خبري « تجلي تمام و کمال « قد افلح المومنون « را ديدم! و به راستي که مفلحانند مومنان و به راستي که رستگار شدند قبيله بزرگ و آبرومند شهيدان.....
بقیه در ادامه مطلب..............................
همین تربت پاك شهیدان است كه تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. امام خمینی(ره)
به گزارش خبرنگار پایگاه خبری تحلیلی ناصرون از هرمزگان؛ همیشه بادوستان قرار می ذاشتیم می رفتیم کربلای 5 ..........لابد تعجب می کنید از شنیدن اسم کربلای 5 !! توی هر شهری برای جوون ها یه جایی پاتوق میکنن، توی شهر ما (بندرعباس) هر جایی رو نگاه کردیم و رفتیم به دلمون ننشست، ما یه جمعی بودیم که فقط یه جا دلمون آرووم می شد اونم یه قسمت از مصلی بود (مصلایی که سال ها نصفه و نیمه مونده بود که تکمیل بشه و گمان نکنم ........... مهم نیست) یه گوشه از این مصلی قبور هشت شهید گمنام بود که ما بهش می گفتیم کربلای 5 و خیلی اونجا برامون دوست داشتنی بود ولی امروز ظهر اتفاقی خبری (لینک) دیدم، باورم نمی شد به چند تا از بچه ها زنگ زدم و قرار شد خودمون بریم ببینیم چه خبره ؟؟؟
این تصویر قبل از تخریب و حفر دور قبور شهداست
بقیه در ادامه مطلب...................
بسم الله الرحمن الرحیم ، ساعت -ده - و نُه و سی و پنج دقیه اس حدود یکساعت و سی دقیقه اس رو آسمونیم ، موتور نداریم و با سلام و صلوات ایشاالله میریم می شینیم ارومیه و ایشاالله که بخیربگذره ، اشهد وان لااله الا الله و اشهدو ان محمد رسول الله
و دوباره صدای حاج احمد یا علی ابن ابی طالب ، یا علی ابن ابی طالب ، یا حسین
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، یادمانهایی که از دوران دفاع مقدس بر جای مانده و خاطراتش در ذهن اهالی آن روزها ماندگار شده است، کم نیستند؛ یکی از این یادمانها «پادگان دوکوهه» است که محل استقرار رزمندگان لشکر 27 محمد رسولالله (صلیالله علیه و آله) بوده است؛ جایی که لشکریان حضرت رسول ساعتها و روزهای بسیاری را در کنار هم آماده پرواز شدند.
امروز هم اگر به دوکوهه سری بزنیم هنوز هم راوی خاطرات تلخ و شیرین حضور رزمندگانش است؛ مشابه پادگان دوکوهه در جنوب، «پادگان ابوذر» است که در غرب، میعادگاه رزمندگان غرب و شمالغرب بوده که این روزها به همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس به عنوان یکی از یادمانهای دفاع مقدس حفظ و بازسازی شده و تلاش میشود تا از گزند آسیبهای طبیعی در امان باشد تا جای خود را در گنجینه دفاع مقدس حفظ کند.
بقیه در ادامه مطلب....................
خبرگزاری فارس: جلسه فرماندهی در یکی از مقرها تشکیل میشد؛ دستور رسید، هیچ کس بدون کارت شناسایی وارد نشود. من به اتفاق یکی از بچههایی که بچه یزد بود نگهبانی دم در را به عهده گرفتیم.
همچنین مجموعه کاملی از کلیه کلیپ های صوتی و تصویری، پوسترها، اشعار، دلنوشته ها و اخبار مربوط به شهید مصطفی احمدی روشن در این پایگاه اینترنتی گردآوری و در دسترس علاقمندان قرار گرفته است.
این و بسایت که به همت جمعی از دانشجویان و جوانان علاقمند به آن شهید بزرگوار طراحی و راه اندازی شده است، هم اکنون به آدرس www.mostafayeshahid.ir در دسترس عموم قرار دارد.
مصطفی احمدی روشن از دانشمندان هسته ای کشورمان صبح روز بیست و یکم دی ماه سال گذشته در حالی با خودروی شخصی خود در حال حرکت به سوی محل کارش بود، به وسیله یک بمب مغناطیسی هدف ترور قرار گرفت و به اتفاق همراهش رضا قشقایی به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
به گزارش فرهنگ نیوز: هشت سال دفاع مقدس به عنوان یک درس و تجربه بسیار گران قیمت، که به قیمت خون صدها هزار شهید و خسارات فراوان به دست آمده است، می تواند در زمینه های گوناگونی مورد استفاده قرار گیرد.
شهر هویزه را به سهام خیام هم می شناسند، دختری که ۸ مهر ۵۹ با عراقی ها درگیر شد. سهام به عراقی هایی که موقع برداشتن آب مزاحمش شدند، گفت مگر شمر هستید که نمی گذارید آب برداریم؟ آن ها هم گلوله ای به پیشانیش زدند و شهیدش کردند. مردم خشمگین شدند، راه پیمایی کردند، به عراقی ها حمله کردند و شهر را آزاد کردند. هویزه از آن روز تا دی ماه ۵۹ آزاد بود و دی ماه دوباره اشغال شد.
عملیات هویزه که در نتیجه نا هماهنگی و عدم تجربه نیروهای خودی پس از پیروزی اولیه به شکست انجامید، می تواند عبرتی باشد برای عبرت گیران. در این عملیات علیرغم فداکاری و از خود گذشتگی شهید سید محمد حسین علم الهدی و نیروهایش در نهایت هویزه به دست اشغالگران بعثی افتاد.
بقیه عکسها به همراه لینک دانلود فیلم در ادامه مطلب...............
جسد سالم شهيد پس از 13 سال+تصاوير
روزی است مثل روزهای دیگر. هشتصد شهید را مردم تشییع کرده و بردوش می برند تا محل معراج شهدای تهران. سخنرانی می شود. سینه زنی، مداحی و خداحافظ. من نمی روم. طبق روال همیشگی می مانم تا سوژه شکار کنم. زمزمه ای میان بچه های معراج است. می گویند: سه تا از شهدا گوشتی هستند ... بدن شان سالم است ...
جا می خورم. خیلی جالب است پس از سیزده سال، بدن سالم باشد. می روم سراغ شان. سراغ حاجی بیرقی مسئول معراج شهدا؛ قبول نمی کند که عکس بگیرم. سراغ همه می روم. سید حسینی، رنگین و هر کس که می شناسم. نمی شود. آخرش حاجی بیرقی می گوید:
حالا برو تا بعدا ببینم چی می شه ...
بقیه مطلب و تصاویر در ادامه.....................
بقیه تصاویر در ادامه مطلب................
خبرگزاری فارس: فرمانده گردان، مأیوس و نگران از جای برخاست و در میان گلولهها و ترکشها ایستاد و فریاد زد: «هر که قصد دیدار امام حسین(ع) را داره، بسم الله». صدای یا حسین(ع) و یا زهرا(س) از هر نقطهای برخاست. اولین داوطلب اعلام آمادگی کرد و به دنبال او ۶ نفر دیگر نیز مهیا شدند.
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس(باشگاه توانا)، عملیات والفجر 8 یکی از مهمترین عملیات های دوران دفاع مقدس است که در آن نیروهای غواص نقش به سزایی داشتند و به روش های مختلف با یکدیگر ارتباط پیدا می کردند. آنچه پیش روی شماست تنها گوشهای از آن ایثار بزرگ است: منطقه عملیاتی والفجر 8 بودیم. بین بچههای غواص فردی بود معروف به «سید» سوتزن! «سید» بیشتر اوقات سوت میزد. سوتش هم شبیه به صدای بلبل بود. بچهها از صدای سوت او لذت میبردند. وقتی «سید» ساکت بود، میگفتند: «سید» چرا بلبل نمیخونه؟ «سید» بلافاصله شروع میکرد به سوت زدن
بقیه در ادامه مطلب........................
به گزارش فرهنگ نیوز، حاج ذبیح الله بخشی را جوانان دهه شصت خوب می شناختند. علی الخصوص جوانانی که در جبهه بودند. شاید کمتر رزمنده ای پیدا شود که حاجی را نشناسد. او اگر چه به لحاظ سنی شاید خیلی با رزمندگان تفاوت داشت ولی همین فاصله باعث شده بود که آنان حاجی را همچون پدرشان بدانند. حاج بخشی رجز خوانی اش در جنگ بی نظیر بود و همیشه برای رزمندگان خوردنی های به یاد ماندنی ای می آورد.
حاج ذبیح الله دو فرزند و دامادش را تقدیم اسلام کرد تا به همه یادآوری کند شعار باید همراه با عمل باشد. آنچه می بینید تصاویری است از این پدر پیر جبهه ها.
بقیه در ادامه مطلب...........
مزار تختی در ابن بابویه شهر ری قرار دارد.
غلامرضا تختی روبروی شاه ایستاده ، سران کشوری و لشکری و امرای ارتش هم دور تا دور ایستاده اند. تختی در مقابل دیدگاه شاه، بازوبند پهلوانی کشتی ایران را کسب کرده.
او حالا باید سرش را خم کند تا شاه، مدال را دور گردنش بیاندازد. اما نمی کند! شاه هم به روی خودش نمی آورد و دست هایش را بالاتر می برد و مدال را تقدیم می کند به مردی که هیچ گاه، سر خم نکرد.
روحش شاد و یادش گرامی باد
به گزارش گروه امنیتی دفاعی خبرگزاری فارس، در پنجمین روز از رزمایش دریایی ولایت 91 بود که یک فروند موشک سطح به سطح نور از روی یکی از شناورهای حاضر در این رزمایش شلیک و هدف سطحی خود را با موفقیت منهدم کرد.
موشک دریایی نور با برد بیش از 120 کیلومتر از معروفترین موشکهای کروز دریایی ایران است.
بقیه در ادامه مطلب...............
"صراط" – طی روزهای اخیر انتشار عکس هایی از سالروز تولد "بهرام بیضایی" از کارگردانان سینما، واکنش های بسیاری را در پی داشته است.
حضور محمد رضا شجریان در این مراسم و گرفتن عکس های یادگاری با همسر بیضایی، از جمله حاشیه های این birth party بوده است که در نوع خود بدلیل ظاهر نامناسب حاضرین در عکس، جالب توجه به نظر می رسد.
بقیه در ادامه مطلب..............
پايگاه 598 - دکتر محمدمهدی بهداروند/ سردار حسن شاهحسینی را تمام بچههای رزمنده سپاه اندیمشک و دزفول خوب به یاد دارند. حسن از روز اول جنگ که سوت تهاجم کشیده شد، تمام قد در میدان مقاومت ایستاد و دلدادگی خود را به امام و نظام اسلامی اثبات کرد.
آن روزها که عراقیها تا پشت رودخانه کرخه آمده بودند، مجموعه هایی به نام ذخیره سپاه در مدرسهای در شصت فامیلی راهآهن درست شده بود که محل بچههای بسیجی بود. حسن هر وقت به میان بچهها میآمد با شوخیهایش خستگی را از دل بچهها میبرد و روحیهای دو چندن میداد.
در روز 21/7/59 ، ساعت حدود 10 صبح بود که با وانت مزدا آبیاش وارد مقر سپاه اندیمشک در میدان مرکزی شهر یعنی میدان امام خمینی شد و مقداری وسایل در عقب ماشین گذاشت.
از روی سکوی وسط حیاط بلند شدم و گفتم برادر شاهحسینی کجا با این عجله؟
بقیه در ادامه مطلب....................
به گزارش گروه «حماسه و مقاومت» خبرگزاری فارس، 17 سال، 20 سال، پُر پُرش 25 سال، سن و سال جوان هایی بود که درس و مدرسه و دانشگاه را نیمه کاره رها می کردند و می رفتند جبهه. وصیت نامه هایشان را که می خوانی، انگار با چهل ساله هایی طرفی که دیگر چم و خم روزگار را یاد گرفته اند و بعد از یک راه طی شده -به قول آوینی-، نشسته اند وصیت نامه نوشته اند.
بعضی از همین وصیت نامه ها هم انگار رساله عرفانی و اخلاقی عالمی بزرگوار است تا مریدان بخوانند و پند گیرند و به کار بندند. نثر ادبی شان پهلو میزند به بزرگان عرصه ادبیات و گویی نویسنده ای متبحر آن را به نگارش در آورده است؛ اگر خوانده باشی.
آری اگر خوانده باشی، این را هم می دانی که امام مان گفته: به عرفا بگویید چهل سال عبادت کرده اند، خدا قبول کند. حال یک شب بروند وصیت نامه های این شهدا را بخوانند.
شهید حسن تقی پور گلسفیدی(نفر سوم از راست)
بقیه مطلب و عکس در ادامه..................
به گزارش گروه حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، در سالروز حماسه تاریخی 9 دی و به منظور ارج نهادن به این یومالله ارزشمند، با تورق تقویم پرافتخار دفاع مقدس، گوشههایی از زندگی سردار بیریا و اهل بصیرت، ستاره پرنور لشکر 25 کربلا، شهید «صادق مزدستان» فرمانده گردان صاحب الزمان(عج) و تیپ دوم مکانیزه این لشکر را که در روز نهم دی ماه 1361 عروج کرد به نقل از وبلاگ لشکر 25 کربلا مرور میکنیم.
*****
بقیه مطلب و عکسها در ادامه....................
مدتی است به بهانه بازسازی و ساماندهی گلزار شهدای بهشت زهرای تهران، تغییراتی در آن زیارتگاه ایجاد شده که به جای یادآوری یاد و خاطره شهدا تبدیل به مکانی تفریحی شده است.
به گزارش فارس، در قرآن کریم آیه ای هست که « فی بیوت اذن الله ان ترفع و یذکر فیها اسمه، یسبح له فیها بالغدو والاصال. در خانه هایی است که خدا آن را رخصت داده و در آن نام خدا ذکر شود. همانها که در آن، «مردان الهی » صبح و شام، تسبیح و تنزیه ذات پاک او کنند.»
این آیه اشاره دارد به مکان هایی که خدا برگزیده تا در آن تسبیح و تقدیس شود. پس کجا بهتر از قبور مطهر انبیا و اوصیا و اولیاء و شهدا.
گلزارهای شهدا در سراسر کشور از مکانهای برگزیده است و مفسر کبیر قرآن و امام العارفین عصر حاضر، خمینی کبیر فرمودند: «شهدا امامزادگان عشقند و مزارشان زیارتگاه اهل یقین است ....» و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان، عارفان، دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود.
پس شهدا که به تعبیر امام عزیز، امام زادگان عشقند مزارشان زیارت گاه است...
گلزار شهدای بهشت زهرا (س) در پایتخت ام القری اسلام با سی هزار شهید و 5 هزار شهید گمنام و مزار شهدای چون شهید بهشتی و 72 تن از یارانش، شهید رجایی و باهنر و سرداران شهیدی مثل چمران، فلاحی، فکوری، نامجو، باقری، صیادشیرازی، آوینی و....شهدایی که در غربت انقلاب امام، با خون خود اسلام را یاری کردند از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
بقیه در ادامه مطلب..........................
به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از فارس، سیدحبیب حبیب پور جانباز، شاعر اهل بیت و نویسنده دفاع مقدس اهل دزفول نزدیک به یک ماه است که در بستر بیماری به سر میبرد.
این شاعر یک روز قبل از تاسوعای حسینی در دزفول دچار عارضه قلبی شد و به بیمارستان منتقل شد. سپس وی مدتی در اهواز بستری بود و هم اکنون تقریبا دو هفته است که به تهران و بیمارستان خاتم الانبیا منتقل شده است.
بقیه در ادامه مطلب.................
بقیه عکس شهدا در ادامه مطلب..............
شبکه ایران/ از نجف تا کربلا، جاده ای که دو حرم را به هم پیوند می دهد، مسیری 78 کیلومتری است که این روزها قدمگاه زائرانی است که با پای پیاده ، برای حضور در اربعین حسینی از نجف به کربلا راه می پیمایند.
این مسیر برای زائران پیاده طولانی است اما چهره گرم و پذیرای میزبانانی که به عشق اهل بیت به استقبال زائران می آیند، خستگی راه طولانی را از تن می زداید.
میزبانان، مردم روستاها و سکونتگاههای اطراف جاده هستند که هریک، ، آنچه در توانش بوده نذر زائران آقا امام حسین (ع) کرده است. چای، شربت، شیرینی، آب ، غذای گرم، فرشی و چادری برای استراحت و... حتی برخی مبلمان خانه شان را در کناره جاده گذاشته اند تا زائران استراحت کنند. خبرنگار اعزامی شبکه ایران به عراق در گزارش تصویری زیر، مشاهدات خود این مسیر را به تصویر کشیده است.
بقیه عکسها در ادامه مطلب...............
هنوز عملیات درست و حسابی شروع نشده بود که کار گره خورد.گردان ما زمینگیر شد و حال و هوای بچه ها، حال و هوای دیگری.
تا حالا این طور وضعی برام سابقه نداشت.نمیدانم چه شان شده بود که حرف شنوی نداشتند، همان بچه هایی که می گفتی برو توی آتش،با جان و دل می رفتند!
به چهره ی بعضی از آنها دقیق نگاه می کردم.جور خاصی شده بودند، نه می شد بگویی ضعف دارند، نه می شد بگویی ترسیدند، هیچ حدسی نمی شد بزنی.هر چه براشان صحبت کردم، فایده نداشت.اصلا انگار چسبیده بودند به زمین و نمی خواستند جدا شوند. هر کار کردم راضی شان کنم راه بیفتند، نشد.
بقیه در ادامه مطلب................
به گزارش گروه حماسه و مقاومت فارس به نقل از ستاد خبری و اطلاعرسانی کنگره شهدای جهاد علمی، احمد طهرانیمقدم برادر شهید «حسن طهرانیمقدم» اظهار داشت: حاج حسن در روزهای قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به اتفاق دوستانش در فعالیتهای زیرزمینی، با استفاده از سه راهی لوله آب، نارنجکهای دستی میساخت؛ شب 22 بهمن در میدان امام حسین (فوزیه سابق) با پرتاب نارنجک دستی یک خودروی نظامی ارتش را مصادره و سرهنگ سوار بر خودرو را به اسارت درآورد. وی ادامه داد: شهید طهرانیمقدم تاکتیکهای ویژهای در زمینه نظامی و تولید موشک داشت و در تمام لحظات فکر این شهید به تولیدات جدید در این زمینه معطوف بود.
بقیه در ادامه مطلب.....................
انگار به او سفارش می كردند كه مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت! جالب اینكه آخرین كلمه شهید كه پشت بی سیم می گفت این بود: حسین حسین شعار ماست... هیچگاه یادم نمی رود همین كه گفت: حسین حسین شعار ماست، شهادت افتخار و ناگهان تركش خمپاره حنجره مباركش را پاره كرد و سرشان را از بدن جدا نمود.
به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از مشرق، شهید توسط بی سیم در حال صحبت كردن با فرماندهی قرارگاه عقبه بود و انگار به او سفارش می كردند كه مواظب خودت باش و ایشان می گفت من و شهادت!، جالب اینجاست كه به زبان مادری خود صحبت می كرد و جالب تر اینكه آخرین كلمه شهید كه پشت بی سیم می گفت این بود......
بقیه در ادامه مطلب................