عمّار ایرانیحمید فخار، از گرافیستهای جوان و خلاق جبهه انقلاب اسلامی، تعداد 40 پوستر با موضوع سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی خود را به مقام معظم رهبری تقدیم کرد.
بقیه در ادامه مطلب.....................
خودم را به آويني نچسبانم به چه كسي بچسبانم؟
بسماللهالرحمنالرحیم. یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر اللیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال. انشاءالله در سال جدید حال همه ما تحویل شود به قول احمدینژاد بهار... بهار احمدینژاد هم حکایتی شد! پيش از ورود به بحث اصلي، همين اول بگويم كه خیلی سئوال شده است که این سعید قاسمی کیست که خودش را به آوینی میچسباند؟ اصلاً چقدر با آوینی بوده است؟ همین جا اعتراف میکنم که سر جمع بیشتر از دو هفته با آوینی نبودهام و هیچ ادعایی نسبت به آوینیشناسی ندارم. این را اول قصه بنویسید. این هم که خودم را به آوینی میچسبانم به خاطر این است که دوست دارم بچسبانم. به آوینی نچسبانم به چه کسی بچسبانم؟ ولو یک ساعت درک کرده باشم، ولو دو جمله درک کرده باشم، اگر اسمش را میگذارید دودرهبازی باشد دودرهبازی است. اگر کسب آبرو کردن است، ما که غیر از این چیزی نداریم. از شهدا کسب آبرو نکنیم، از چه کسی بکنیم؟ من خودم را به اینها میچسبانم و از اینها کسب آبرو میکنم. شما ناراحتید؟ دو روز و دو ساعت با آوینی بودی هی میروی این طرف و آن طرف صحبت میکنی؟ بله، هنرم این است. شما با هر کدام از خوبها بودهاید بروید این طرف و آن طرف بگویید. من بروم از بدیهایم و از جاهایی که باطل بوده است بگویم؟ چرا ناراحت میشوید؟
بقیه در ادامه مطلب.............................
گذر زمان چقدر زود صورت میگیرد. انگار همین دیروز بود که در ستادکل نیروهای مسلح همدیگر را میدیدیم ولی سالیان سال است که از ان روزها میگذرد.یاد کردن از ادمهای بزرگی مثل شما احترام به فرهنگ جهاد و ایثار و شهادت است.
گرمای تابستان خوزستان آدم را کلافه می کند. آنروز، سه شنبه ای بود که با علی جمالی فر و حمزه ملکی و عده ای زیادی از بچه های گردان در چزابه مشغول حرف زدن بودیم که ناگهان چند پاترول فرماندهی در 200 قدمی ما توقف کردند.
جمالی فر صدا زد تیمسار صیاد شیرازی است. سرم را که برگرداندم تو و سردار امین شریعتی فرمانده لشکر 7 ولی عصر، سردار کوسه چی، سردار فضیلت و تعدادی ارتشی را دیدم که به طرف ما می آمدید. مأموریت شما بازرسی از طرف ستاد کل نیروهای مسلح بود. اگر اشتباه نکنم علی جمالی فر آن زمان فرمانده گردان حمزه بود و شما برای بازدید از محور جنوب وارد منطقه چزابه شده بودید.
سلام و احوالپرسی گرمی با هم کردیم و سردار فضیلت همه ما را به تو معرفی کرد و تو هم طبق معمول با خنده با ما برخورد کردی. هنوز ده دقیقه ای از آمدن شما نگذشته بود که صدای اذان ظهر بلند شد و تو آرام در کنار گوشم گفتی حاج آقا بریم برای نماز جماعت. بعد از نماز تا دقایقی برای خودت ذکر می گفتی و حال و هوای عجیبی داشتی.
پس از نماز شما را به سنگری برای صرف نهار راهنمایی کردند. من همراه جمالی مشغول قدم زندن شدیم که ناگهان یکی از سرداران آمد و گفت تیمسار سرپا ایستاده است و می گوید تا حاج آقای بهداروند نیاید من نمی نشینم. با او به سنگر آمدم و تو متواضعانه هنوز سرپا بودی و این کار تو چقدر مرا شرمنده کرد.
بعد از نماز با سردار امین شریعتی مقداری قدم زدم و او از اوضاع و احوال تیپ از من پرسید و من هم جواب هایی به او دادم. ساعت 3 عصر برای ادامه بازرسی از من خواستی همراهت باشم. با بچه ها خداحافظی کردم و همراه تو در عقب پاترول نشستم و تو هم بعد از خواندن کلی دعا و ذکر با خنده گفتی آقای بهداروند شنیدم صدای خیلی خوبی داری؟ سردار کوسه چی که جلوی ماشین نشسته بود سر برگردان و گفت همین طوره. اگر صلاح بدانید همین الان یک دهن برای شما بخواند و خنده بود که تو می کردی.
ساعت 5 عصر پس از آنکه بازدید به پایان رسید هلی کوپتری در جلوی ماشین ها روی زمین نشست و نشان می داد که کار تمام شده و باید با هم خداحافظی کنیم. ااظهار لطف زیادی کردی و با خداحافظی به سمت هلی کوپتر رفتی و لحظاتی بعد هلی کوپتر از زمین بلند شد و تو از آن بالا برایم دست تکان می دادی.
بار دیگر در ایام نوروز در مقتل شهیدان شلمچه همدیگر را دیدیم. من و علیرضا الهام بودیم و تو تازه از راه رسیده بودی. تنها بودی. بدون هیچ محافظ و پرستیژی. خودت بودی و خودت و اصلاً ادا و اطواری نداشتی. برای کاری که در مورد احمد سوداگر بود مفصل با تو حرف زدم و تو قول دادی کار را حل کنی و مدتی بعد دل همه ما را شاد کردی.
آنروز با هم در کنار مقتل شهیدان تو آرام گریه می کردی و حرف هایی می زدی که نمی شنیدم. وقتی که از کنار مزار بلند شدیم با آن صدای متین و مهربانت گفتی ما تا ابد مدیون این بچه ها هستیم. خدا عاقبت ما را هم نشینی با اینها قرار بدهد.
وقتی صبح روز شهادتت خبر آسمانی شدنت را شنیدم اصلاً گریه نکردم چون دیدم به آرزوی دیرینه ات رسیدی و اینکه دیگر گریه ندارد. عزیز دلم از آن بالا نگاهی به دل های زخمی ما نمائید و برای ما دعا کنید. ما زمین گیر شده ایم. مددی
بقیه تصاویر در ادامه مطلب.....................
به گزارش خبرگزاری فارس از شلمچه، در آیین اختتامیه دهمین کنگره رهاورد سرزمین نور و اهدای جایزه بینالمللی «باروت خیس» بیانیه این جشنواره توسط محمدیاشار نادری، دبیر دهمین کنگره رهاورد سرزمین نور قرائت شد. در این بیانیه آمده است: همواره بودند فرمانروایانی که تمام جهان را قلمرو حکومت خود میپنداشتند، فرمانروایانی که با دستانی گسترده شرق و غرب زمین را با بلندپروازیهای رویایی خود تصرف میکردند و در مواردی نیز همه چیز بر وفق مراد از آب در میآمد و همه چیز دست به دست هم میداد که حاکم خودکامه جهانگیر و جهاندار شود. در این بیانیه آورده شده است: اما این روایت قرنها پیش است؛ دورهای که جهل همچون سایهای رخوتانگیز سرتاسر زمین را در برگرفته بود، مردم هیچ نمیدانستند و این فرعونها بودند که میتاختند و اسکندرها و ناپلئونها و هیتلرها؛ اکنون زمانه متحول شده است، جهان بدل به گوی شیشهای شده که هر رخدادی در آن میگذرد در چشم به همزدنی توسط میلیاردها چشم رصد میشود، زمانه آگاهی است و دانش، دیگر بازی عروسکهای خیمه شببازی ابر قدرتهای جهان برای کسی جلوهگری نمیکند. در بیانیه دهمین کنگره رهاورد سرزمین نور تصریح شده است: دستهای نهان در پس این صحنه تاریک رخ نشان داده است؛ اکنون دیگر هرکسی سخنی به لب آورد، همه میدانند مقصودش چیست؛ ابرقدرتهای شرق و غرب دیگر برای ما ابرقدرت نیستند، بلکه بدل به ابر و هالهای از توهم قدرت شدهاند و زمانه به قدر کافی شرایطی را فراهم ساخته که عروسکهای خیمه شببازی دستشان را برای چشم بینندگان رو میکنند؛ تکرار این اشتباهات توهم قدرت را در نظر بینندگان واژگون ساخته و اکنون همه بینندگان میدانند، آنکه بر فراز صحنه قدرتنمایی میکنند، تکههایی از پارچه و نخهایی کهنه و فرسوده هستند. در ادامه بیانیه عنوان شده است: این عروسکها در پس بازیهایشان ناخواسته دست به افشاگریهایی میزنند که حقایق را بیش از پیش در برابر دیدگان مردم مینهند، همان نخهایی که عروسکها را وادار به حرکت زندگی میکنند، گاهی بدل میشوند به طنابهای دار عروسکها و این پایان عمر آنهاست؛ این روز اکنون فرا رسیده، روزی که هویت و ماهیت واقعی عروسکها آشکار شده است. در بیانیه دهمین کنگره رهاورد سرزمین اضافه شده است: باروت خیس آغازیست در معرفی عروسکها با ظاهری خطرناک و قدرتمند، اما باطنی نخنما و فرسوده، عروسکهای قدرت پهلوانانی از جنس پنبه و پارچه، اما بسیار اغواگر و فریبا، القاکننده توهم قدرت و تسلط، باروت خیس کلکسیونی از این عروسکها را گرداگرد هم میچیند و موزهای را فراهم میآورد از آدمهایی که مدعی قدرت و سلطهاند، اما اکنون پس از اشتباهات سهوی خود دیگر برای ما بدل به کاریکاتوری مضحک شدهاند، باروتی که خیس شود، اما همچنان دعوی قدرت و تهدید داشته باشد، کاریکاتوری بیش نیست. دی ادامه بیانیه این کنگره اظهار شده است: جایزه باروت خیس به نمایندگی از مردم شریف ایران اسلامی، جسورانه دست به انتخاب و نمایش آدمهای مضحکی میزند که همواره پوشالی بودنشان برای همه آشکار بوده و هست و این ماهیت هنگامی که آمیخته با خود باوری کاذبشان میشود، بدل به حماقت بیپایان میشود، باروت خیس با شعار «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» از همین لحظه موجودیت خود را به عنوان رسواکننده قدرتمندان بیچشم و گوش به مردم جهان اعلام میدارد، این به معنی تعریف و تمجید نیست؛ بلکه ماهیت سیاستمداران بیگانه است. عقل سلیم حکم میکند، باروتی که خیس شده باشد هرچند باروت است و به ظاهر خطرناک، اما هیچ خطری ندارد، چراکه تنها برادهای بیخاصیت و بیاثر از جنس کینه و بخل است. در پایان این بیانیه اشاره شده است: امسال این جایزه تعلق میگیرد به خانم میشل اوباما به خاطر پردهبرداری رسمی از سرسپردگی مطلق هالیوود به کاخ سفید و اعلام رسوایی جایزه پوچ اسکار.
برای مشاهده عکس در ابعاد اصلی روی آن کلیک کنید
به گزارش خبرنگار اجتماعی باشگاه خبری فارس «توانا»، سال 1391، سال وداع با آقا معلم فداکار بود؛ آقا معلم رفت و فداکاریاش، جاودانه ماند. از خودگذشتگی آقا معلم نه در کتاب سوم ابتداییها، بلکه در قلبها ثبت شده است و نسل به نسل منتقل خواهد شد؛ آری شاید نام حسن امیدزاده کمتر شنیده شده باشد اما فداکاری وی و نجات جان دانشآموزانش از آتش، هیچگاه فراموش نمیشود. فداکاران بقیه در ادامه مطلب..........................
مولوی جنگی زهی از روحانیون برجسته اهل سنت چندی پیش در یک حمله کور تروریستی در استان سیستان وبلوچستان به فیض شهادت نائل شد. وی بارها علیرغم تهدیدهای گروه های مختلف وهابی در سیستان و بلوچستان و خارج از کشور اعلام کرده بود که شهادت را در راه انقلاب اسلامی یک افتخار بزرگ برای خود می داند و از افشاگری درباره وهابیت و عوامل ضد وحدت در سیستان و بلوچستان کوتاه نخواهد آمد.
وی حتی پس از ربودن پسرش به دست عوامل وهابی نیز حاضر به کوتاه آمدن در دفاع از انقلاب اسلامی نشد و سخنرانیهای مولوی جنگی زهی تنها به افشاگری در مورد وهابیت و گروهک ریگی محدود نبود و وی در طی یکسال اخیر افشاگری درباره آل سعود و آل خلیفه را نیز جزو وظایف علمای اهل سنت در ایران می دانست.
مولوی جنگی زهی در دوران فعالیت شهید شوشتری در سیستان و بلوچستان رابطه نزدیکی با این شهید برقرار کرده بود و با وی در مناطق مختلف بلوچستان از جمله سرباز و راسک و پیشین -محل شهادت شهید شوشتری- همکاری های گسترده ای داشت.
وی از منادیان فعال وحدت شیعی و سنی در جنوب شرق بود و تنها راه حفظ وحدت در سیستان و بلوچستان را اطاعت کامل از رهبری می دانست. امام جمعه منطقه راسک در آخرین مصاحبه خود قبل از شهادت نیز گفته بود که "اطاعت از رهبری در نزد اهل سنت یک واجب شرعی است."
جنگی زهی همچنین در برخی سخنرانی های اخیر خود در مورد انتخابات مجلس، نسبت به طراحی دشمن برای کمرنگ کردن حضور مردم در انتخابات هشدار داده بود و حضور در انتخابات آینده را برای اهل سنت بهعنوان یک واجب دینی تبلیغ می کرد.
به نظر میرسد با توجه به سخنرانیهای متعدد مولوی جنگی زهی برای تشویق اهل سنت منطقه جنوب سیستان و بلوچستان برای شرکت در انتخابات مجلس، یکی از اهداف این ترور، هدف کمرنگ کردن مشارکت اهل سنت این استان کشورمان، برای حضور در انتخابات نهمین دوره مجلس است.
نکته جالب اینکه مولوی جنگی زهی همواره خود را یک بسیجی برای نظام معرفی می کرد و با وجود اشتغالات فراوان از جمله امام جمعه بودن و تربیت طلاب دینی و تدریس در حوزه های علمیه، فرمانده یکی از پایگاه های مقاومت شهرستان راسک بود و خود شخصاً برای جذب جوانان اهل سنت منطقه به بسیج فعالیت می کرد. او اوورکت نظامی را به عنوان لباس دائمی خود برگزیده بود و به حقیقت در قالب یک بسیجی جهادگر با تبعیت از فرامین مقام معظم رهبری، نقش منادی وحدت را میان شیعه و سنی در سیستان و بلوچستان ایفا نمود و به حق شهد شیرین شهادت، اجرت تلاش های مستمر او بود و گوارای وجودش باد.
منابع آگاه اعلام کردهاند پس از تکمیل پرونده و تحویل آن به مراجع قضایی به زودی اخبار مهمی از این جنایت کور به مردم غیور و شهید پرور استان سیستان و بلوچستان و به ویژه روحانیت معزز آن خطه ارائه ارائه خواهد شد.
خاطرات جانسوز همسر شهید یونسی را با یکدیگر مرور میکنیم.
با اینکه خودم با 19 سال سن تا آن موقع هیچ جنازهای را از نزدیک ندیده بودم و از دیدن جنازه میترسیدم، اما از خدا خواستم به من و بچههایم تحملی بدهد تا با دیدن شوهرم بتوانیم سر پا بایستیم....
گاهی اوقات که مشغول مرور تاریخ جانفشانیهای فرزندان روحالله میگردی، ناخودآگاه بند دلت با حماسهای عظیم گره میخورد، حماسهای که روح و جان شیعه با آن مأنوس است. وقتی خاطرات خانم سکینه عبدی همسر جانشین دلیر گردان امام محمدباقر(ع) لشکر ویژه 25 کربلا «سردار شهید نورعلی یونسی» را میخوانی، یاد صحرای کربلا و یاد وداع زینب کبری(س) در گودال قتلگاه میافتی.
چه سخت است حال عاشقی دلباخته که معشوقش بیجان در برابر او ... .
مطالب تکاندهندهای که در ادامه میآید، گزیدهای از دلگویههای جانسوز همسری است که در کتابی با عنوان «برای خداحافظی بر میگردم» به قلم ابوالفضل قنبرنژاد و با همت کنگره شهدای مازندران به چاپ رسیده است.
بقیه در ادامه مطلب.......................
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، در دوران دفاع مقدس هر کسی سلاحی در دست داشت، با آن به میدان میآمد؛ یکی قلم داشت میآمد تا بنگارد مقاومت رزمندهها را؛ یکی دوربین داشت، میگذاشت روی دوشش و از صحنههای مقاومت، عکس و فیلم میگرفت؛ همه اینها جانشان را کف دست میگذاشتند و میرفتند. شهید «غلامرضا نامدارمحمدی» خبرنگار و عکاس دفاع مقدس است که لحظه شهادتش در عملیات «بدر» توسط همسنگرش «محمدحسین حیدری» به ثبت رسیده است.
بقیه در ادامه مطلب.......................